کامپیوتریا و ریاضیای ۹۲

somewhere you can have fun
کامپیوتریا و ریاضیای ۹۲
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۸۲ مطلب توسط «آرش قیطاسوند» ثبت شده است

واحدها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۹
آرش قیطاسوند


اینجوریشو دیگه ندیده بودیم!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۱۰
آرش قیطاسوند
امروز وقتی جزوه ی ریاضیمو باز کردم فقط یه جمله به نظرم رسید!

.

.

.

.

.

.

.

.

خدا ازت نگذره پوو!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۱۰
آرش قیطاسوند

بسوز ای دل که امروز اربعین است          عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت          سراسر درس، بهر مسلمین است

اربعین حسینی تسلیت باد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۰۷:۴۳
آرش قیطاسوند
می خواستم یه مطلب در مورد اربعین بذارم دیدم دوستان قبل از من زحمت کشیدن و مطالب خیلی زیبایی آماده کردن که همین جا ازشون تشکر می کنم....

پس تصمیم گرفتم لینک دانلود روضه حاج محمود کریمی رو بذارم....خودم این روضه رو خیلی خیلی دوست دارم ...

امیدوارم لذت ببرید......

التماس دعا....

لینک دانلود روضه حاج محمود

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۰
آرش قیطاسوند
یاری نبود!سربازی نبود!حتی جوانمردی نبود که برای حق بجنگد!شهید شش ماهه......طفل سه ساله...گوش های بی گوشواره.....
کربلا بر پاشد چرا که ندای "هل من ناصر ینصرنی" بی پاسخ ماند...
کربلایی دیگر در راه است.......دست های مهدی هم بی یار و یاور مانده است.......!

دلسوختگان قیام کنید.....!
ندای مهدی هم بی پاسخ مانده است........!
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۱۰
آرش قیطاسوند

اربعین....!

ا....ای ابرها ببارید!شرم کنید از تشنگی لب های سبط خردسال فاطمه...شرم کنید که مهر او تمام اب های زمین بود......!

ر....رودها طغیان کنید!که سقای حسین در راه است....!

ب...بادها بخروشید!که گرمای دشت کربلا طاقت طفل سه ساله را تاب کرده است!

ع....عطش ها!به ارزوی سیرابی از دستان پیامبر ارام گیرید!

ی....یاد طفل رباب و گهواره ی خالی!یاد امید اب و تیر سه شعبه!

ن....نازدانه ی حسین بخواب که صبح دیدار پدر نزدیک است!

و"اربعین" یاداور چهل روزیست که بی پدر مانده ایم.......!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۶:۵۴
آرش قیطاسوند
بدون هیچ حرفی شما رو به خوندن این مطلب دعوت می کنم....

در ادامه مطلب....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۵
آرش قیطاسوند
36 امتیازی و تداوم صدر نشینی مبارک.

Photo: ‎شیش تاییا رو یاد کن!‎

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۰۳:۰۹
آرش قیطاسوند
میپرسه چرا خانوما از آقایون حسودترن؟
...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۷
آرش قیطاسوند
ای خدا!!!آخه چرا؟؟

من این همه گناه میکنم اما تو بازم دوستم داری و با رحمتت شگفت زده ام میکنی.بعد از کلی نافرمانی دوباره لطفتو ازم دریغ نمیکنی،خداجونم خیلی دوست دارم!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۳
آرش قیطاسوند
سلطان  مرام پسر خاله....

آقای مجری: شما رفتی شیرینی بگیری. چرا آنقدر طول کشید؟

پسر خاله: گرفتیم دیگه. طولانی شد. 

- خب بده من ببرم بزارم سر سفره هفت سین دیگه.

پسر خاله: نه حالا باشه. می گیرم میدم حالا. 

- چی میگی؟
پسر خاله: شیرینی گرفتیم اومدیم... یه بچه ای بود کار می کرد چیز می فروخت.
- خب؟
پسر خاله: گفت یه کمکی بکن شب عید. گفتم من پول ندارم. چشمش افتاد به جعبه شیرینی. در جعبه رو وا کردم، یه دونه...
- خب یه دونه شیرینی دادی به یه بچه ای... شیرینی رو بده.
پسر خاله: پیرمرده هم داشت می رفت، دست کرد یه دونه برداشت... خواست دیگه.
- خب چه ایرادی داره؟ شیرینی برای خوردنه، برای تعارف کردنه... (رو به دوربین) من دیدم بعضیا همین جوری شیرینی رو می ذارن می مونه خشک می شه خراب می شه...
پسر خاله: آقای مجری... شاگرد مغازه هم داشت جلوی مغازه رد می شد آب و جارو می کرد، دلش خواست یه دونه.
- خب حالا یه دونه...
پسر خاله: مغازه داره اومد بیرون، یه دونه... گفت قبول باشه. یکی دیگه اومد برداشت یه دونه... همه نگاه می کردن دیگه، بازار بود، شلوغ بود دیگه.                                                                                              
- یعنی تو همه شیرینی رو دادی به بازار؟ 

پسر خاله: نه قوطی اش دستم بود. بعد یکی داشت جوجه می خرید دست یه بچه هه...
- خب؟
پسر خاله: گفت پسر جون! این قوطی خالی به چه دردت می خوره؟ بده من این جوجه ها رو ببرم خونه... قوطی اش هم دادم به اون!
- خب این یه طرفش... اون طرف قوطی کو؟
پسر خاله: تازه اینم می خواست بگیره سوراخ سوراخ کنه گنجشکه جوجوه نفس بکشه. گفتم اینو بیارم که بدونی شیرینی رو گرفتم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
آرش قیطاسوند

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۳۲
آرش قیطاسوند

مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است.
هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‌هایی که می‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند.
ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه‌ی ماست. 
شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است.
مرگ کهنه‌ها را از میان بر می‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز می‌کند.
یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند.
و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.

Steve Jobs

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۱۳
آرش قیطاسوند
خودم وقتی این داستان رو خوندم خیلی خوشم اومد امیدوارم شما هم لذت ببرید....


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۰:۱۶
آرش قیطاسوند