کلاه قرمزی8....
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ق.ظ
سلطان مرام پسر خاله....
پسر خاله: شیرینی گرفتیم اومدیم... یه بچه ای بود کار می کرد چیز می فروخت.
- خب؟
پسر خاله: گفت یه کمکی بکن شب عید. گفتم من پول ندارم. چشمش افتاد به جعبه شیرینی. در جعبه رو وا کردم، یه دونه...
- خب یه دونه شیرینی دادی به یه بچه ای... شیرینی رو بده.
پسر خاله: پیرمرده هم داشت می رفت، دست کرد یه دونه برداشت... خواست دیگه.
- خب چه ایرادی داره؟ شیرینی برای خوردنه، برای تعارف کردنه... (رو به دوربین) من دیدم بعضیا همین جوری شیرینی رو می ذارن می مونه خشک می شه خراب می شه...
پسر خاله: آقای مجری... شاگرد مغازه هم داشت جلوی مغازه رد می شد آب و جارو می کرد، دلش خواست یه دونه.
- خب حالا یه دونه...
پسر خاله: مغازه داره اومد بیرون، یه دونه... گفت قبول باشه. یکی دیگه اومد برداشت یه دونه... همه نگاه می کردن دیگه، بازار بود، شلوغ بود دیگه. - یعنی تو همه شیرینی رو دادی به بازار؟
آقای مجری: شما رفتی شیرینی بگیری. چرا آنقدر طول کشید؟
پسر خاله: گرفتیم دیگه. طولانی شد.
- خب بده من ببرم بزارم سر سفره هفت سین دیگه.
پسر خاله: نه حالا باشه. می گیرم میدم حالا.
- چی میگی؟پسر خاله: شیرینی گرفتیم اومدیم... یه بچه ای بود کار می کرد چیز می فروخت.
- خب؟
پسر خاله: گفت یه کمکی بکن شب عید. گفتم من پول ندارم. چشمش افتاد به جعبه شیرینی. در جعبه رو وا کردم، یه دونه...
- خب یه دونه شیرینی دادی به یه بچه ای... شیرینی رو بده.
پسر خاله: پیرمرده هم داشت می رفت، دست کرد یه دونه برداشت... خواست دیگه.
- خب چه ایرادی داره؟ شیرینی برای خوردنه، برای تعارف کردنه... (رو به دوربین) من دیدم بعضیا همین جوری شیرینی رو می ذارن می مونه خشک می شه خراب می شه...
پسر خاله: آقای مجری... شاگرد مغازه هم داشت جلوی مغازه رد می شد آب و جارو می کرد، دلش خواست یه دونه.
- خب حالا یه دونه...
پسر خاله: مغازه داره اومد بیرون، یه دونه... گفت قبول باشه. یکی دیگه اومد برداشت یه دونه... همه نگاه می کردن دیگه، بازار بود، شلوغ بود دیگه. - یعنی تو همه شیرینی رو دادی به بازار؟
پسر خاله: نه قوطی اش دستم بود. بعد یکی داشت جوجه می خرید دست یه بچه هه...
- خب؟
پسر خاله: گفت پسر جون! این قوطی خالی به چه دردت می خوره؟ بده من این جوجه ها رو ببرم خونه... قوطی اش هم دادم به اون!
- خب این یه طرفش... اون طرف قوطی کو؟
پسر خاله: تازه اینم می خواست بگیره سوراخ سوراخ کنه گنجشکه جوجوه نفس بکشه. گفتم اینو بیارم که بدونی شیرینی رو گرفتم.
۹۲/۰۹/۲۸