کامپیوتریا و ریاضیای ۹۲

somewhere you can have fun
کامپیوتریا و ریاضیای ۹۲
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۷۸ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بدون هیچ حرفی شما رو به خوندن این مطلب دعوت می کنم....

در ادامه مطلب....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۵
آرش قیطاسوند
36 امتیازی و تداوم صدر نشینی مبارک.

Photo: ‎شیش تاییا رو یاد کن!‎

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۰۳:۰۹
آرش قیطاسوند
میپرسه چرا خانوما از آقایون حسودترن؟
...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۷
آرش قیطاسوند
ای خدا!!!آخه چرا؟؟

من این همه گناه میکنم اما تو بازم دوستم داری و با رحمتت شگفت زده ام میکنی.بعد از کلی نافرمانی دوباره لطفتو ازم دریغ نمیکنی،خداجونم خیلی دوست دارم!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۳
آرش قیطاسوند
سلطان  مرام پسر خاله....

آقای مجری: شما رفتی شیرینی بگیری. چرا آنقدر طول کشید؟

پسر خاله: گرفتیم دیگه. طولانی شد. 

- خب بده من ببرم بزارم سر سفره هفت سین دیگه.

پسر خاله: نه حالا باشه. می گیرم میدم حالا. 

- چی میگی؟
پسر خاله: شیرینی گرفتیم اومدیم... یه بچه ای بود کار می کرد چیز می فروخت.
- خب؟
پسر خاله: گفت یه کمکی بکن شب عید. گفتم من پول ندارم. چشمش افتاد به جعبه شیرینی. در جعبه رو وا کردم، یه دونه...
- خب یه دونه شیرینی دادی به یه بچه ای... شیرینی رو بده.
پسر خاله: پیرمرده هم داشت می رفت، دست کرد یه دونه برداشت... خواست دیگه.
- خب چه ایرادی داره؟ شیرینی برای خوردنه، برای تعارف کردنه... (رو به دوربین) من دیدم بعضیا همین جوری شیرینی رو می ذارن می مونه خشک می شه خراب می شه...
پسر خاله: آقای مجری... شاگرد مغازه هم داشت جلوی مغازه رد می شد آب و جارو می کرد، دلش خواست یه دونه.
- خب حالا یه دونه...
پسر خاله: مغازه داره اومد بیرون، یه دونه... گفت قبول باشه. یکی دیگه اومد برداشت یه دونه... همه نگاه می کردن دیگه، بازار بود، شلوغ بود دیگه.                                                                                              
- یعنی تو همه شیرینی رو دادی به بازار؟ 

پسر خاله: نه قوطی اش دستم بود. بعد یکی داشت جوجه می خرید دست یه بچه هه...
- خب؟
پسر خاله: گفت پسر جون! این قوطی خالی به چه دردت می خوره؟ بده من این جوجه ها رو ببرم خونه... قوطی اش هم دادم به اون!
- خب این یه طرفش... اون طرف قوطی کو؟
پسر خاله: تازه اینم می خواست بگیره سوراخ سوراخ کنه گنجشکه جوجوه نفس بکشه. گفتم اینو بیارم که بدونی شیرینی رو گرفتم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
آرش قیطاسوند

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۳۲
آرش قیطاسوند

مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است.
هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‌هایی که می‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند.
ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه‌ی ماست. 
شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است.
مرگ کهنه‌ها را از میان بر می‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز می‌کند.
یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند.
و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.

Steve Jobs

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۱۳
آرش قیطاسوند
خودم وقتی این داستان رو خوندم خیلی خوشم اومد امیدوارم شما هم لذت ببرید....


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۰:۱۶
آرش قیطاسوند


عکس:دوره
افکت:قیطاسوند

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۷:۵۹
آرش قیطاسوند
سلام به همگی

این بار موضوع بحث آزاد کمی اعتقادی هست.

سوال:به نظر شما حجاب (چه برای آقایون چه خانما) مصونیت است یا محدودیت؟

اگر نظرتون هرکدوم از اینهاست خوشحال میشیم دلایلتون رو هم بدونیم.

لطفا مثل همیشه منطقی برخورد کنید.


۱۰۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۰۸:۲۹
آرش قیطاسوند
به گزارش گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، انتشار خبری درباره مرگ عجیب 2 مرد در غسالخانه‌ای در یکی از شهرهای کشور، باعث شگفتی بسیاری از مردم شده است. گر چه برخی از وکلای دادگستری این خبر را تأیید کرده‌اند اما مقامات پلیس و قوه قضاییه، از صحت این خبر اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و می‌گویند که هنوز با چنین پرونده‌ای روبه‌رو نشده‌اند....
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۰:۰۵
آرش قیطاسوند

مراحل درس خوندن من :


1. خوابیدن روی جزوه و کتاب
2. گرفتن مشکلات و نواقص گل های فرش یا قالی
3. جمع کردن آشغال های ریز و درشت اطراف زمین

4. تمیز کردن گوشه های موبایل
5. گرفتن چندین عکس با گوشی از خودم در حالت های مختلف ژست درس خوندن آخر سر پاک کردن همشون
6. اس ام اس بازی با بچه های کلاس که هر کدوم چه قدر درس خوندن
7. خوندن یادگاری های جزوه که رفقا سرکلاس نوشتن
8. زیر سوال بردن نظام آموزشی کشور
9. و بعد خسته شدن و پاشدن که برم در یخچال رو باز کنم ...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۰۵:۱۸
آرش قیطاسوند
کودکی اندیشید که :
خدا چه میخورد و چه میپوشد و کجا خانه دارد
ندا آمد ...
غصه بندگانش را می خورد گناهانشان را میپوشاند و
در دلهای شکسته خانه دارد.
۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۰۵:۳۸
آرش قیطاسوند

پدر...

روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت من قویترم یا تو؟ پسر گفت من.

پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت من.

پدر بغض کرد ودوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت من .

پدر ازجابلند شد چند قدم باناراحتی و اشک از پسرش دور شد و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت تو ...

پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم ؟

پسر گفت نه آن سه باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم . . .


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۰۵:۳۳
آرش قیطاسوند
دوستانی که علاقه مند به کارهای IT و کامپیوتر هستن به ادامه مطلب برن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۹
آرش قیطاسوند