صبح که بیدار میشم میبینم ساعت 6:30 است تا یه دقیقه می خوابم، دوباره ساعتو نگاه میکنم 8:30 شده...
ولی وقتی سر کلاس ... نگاه میکنم میبینم ساعت 8:30 است. یه ساعت که میگذره دوباره به ساعتم نگاه میکنم میبینم 8:31 شده...!!!!!!!
جریان چیه؟!! ساعت شماها هم همینجوریه؟؟!!!!
توروخدا یکی بیاد مادر منو توجیه کنه که وقتی میرم لباس نو میخرم معنیش این نیس که میتونه قدیمیه رو دستمال کنه یا بده فقیر ببره...!!!!
تصمیم گرفتم از این به بعد تو بازه های زمانی مختلف پست هایی ثابت با عنوان بحث آزاد تو وبلاگ بذارم و نظرسنجی رو برای اون پست ها باز بذارم.تو این پست نظراتون رو درباره این اقدام باهام درمیون بذارید و اگر موافقید اولین موضوع رو برای شروع بحث ذکر کنید.
چند وقتی بود که دنبال یه قالب کامپیوتری خوب واسه وبلاگ بودم.این قالبو دوس دارم اما هدفم خیلی بیشتر از اینه.
لطفا نظراتون رو باهام درمیون بذارین.
من:
مشتری:
اینقد نگاش کردم تا بالاخره سرشو انداخت پایین از مغازه رفت بیرون.
بعضیا فک میکنن بقیه منتظر موندن تا اینا بیان ایستگاشونو بگیرن!!والا!
یا
اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا
بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا
وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى
اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا
یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
وقتی سر دعوا ها و مشکلات همش تو کوتاه میای کم کم انقدر کوتاه میشی که بعضی ها فکر میکنن صندلی هستی و سوارت میشن و پایین هم نمیان.
بیخودی پرسه زدیم،صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود
ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم،
و قسم ها خوردیم، ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم،ما حقیقتها را،زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم،که زرنگی کردیم،
روی هر حادثه ای ،حرفی از عشق زدیم،
از شما میپرسم،ما که را گول زدیم؟؟
چه قدر عجیبه زندگی،تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه،تا قصد رفتن نکنی کسی نمیگه بمون،تا نری کسی قدرتو نمیدونه، تا نمیری کسی دلش برات تنگ نمیشه!!!
مترسک گفت ای گندم توگواه باش که مرا برای ترساندن آفریدن ولی من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد.
“زخـم هـا” خوب می شن!
اما “خوب شدن” با “مثل روز اول شدن” خیلی فرق داره …
ممنون که چند لحظه ای وقتتونو بهم دادید.
این در مورد همه یکسانه....
جالبیش اینه که این قضیه هر823سال یبار اتفاق میوفته...
چه شانسی داریم ما!!!
کسی که دو روزش مساوی باشد ، مغبون است. بحاالانوار ، ج 78، ص 327
این سخن به زبان برنامه نویسی می شه...
اگه بتونی با یه دستورbreak از تو حلقهwhile زندگیت بیای بیرون بردی و اگر نه باید اونقدر تو اون حلقه while بمونی و کار های روز مرتو انجام بدی تا Counter روز های زندگیت صفر شه و خودبه خود از حلقه بیای بیرون البته در اون صورت دستور return به پیش خدا انجام می شه.....
اتخاب با شماست.....
نظر فراموش نشه..لطفا!!